وصیت نامه حضرت فاطمه سلام الله علیها (1)
* فصل چهارم
وصیّت نامه فاطمه ( سلام الله علیها):
« بسم اللّه الرحمن الرحیم، هذامااوصت به فاطمة بنت رسول اللّه ( صلىالله علیه وآله)اوصت وهى تشهد ان
لا الهالاّاللّه وانّ محمداعبده ورسوله وانّ الجنة حق والنار حق وانّ الساعة آتیة لا ریب فیها وانّ اللّه یبعث من
فى القبور،
یا على انا فاطمة بنت محمّد زوجنى اللّه منک لأکون لک فى الدنیاوالآخرة، انت اولى بى من غیرى
حنطّنى وغسّلنى وکفّنى باللّیل وصلّ علىّ وادفنّى باللّیل ولا تعلم احدا وأستودعک اللّه واقرءعلى
ولدى السّلام الى یوم القیمة».
لازم به ذکر است که وصیت نامه حضرت از دو بخش تشکیل مىشود یک بخش آن مربوط به دفاع از اسلام
وولایت و...بخش دیگر آن مربوط به خود آن حضرت ؛ در آن جائى که مربوط به دفاع از دین واسلام وولایت است به
گونه اى وصیت مى کند که نه تنها مردم زمان خود رااز ظلمهائى که براو رواداشته اند آگاه مى سازد؛ بلکه براى نسلهاى
آینده تاظهور فرزندش حضرت بقیه اللّه الاعظم حجه بن الحسن العسگرى (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) وروحى
وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداة)را هم آگاه مى سازد .
امااین که فرمودند بدن مرا شبانه به خاک بسپار ؛ دلیلش روشن است چون مىخواستند قبرشان مخفى باشد ؛ تا
نارضایتى وناخوشنودى خود را به مردم بفهماند ولذا دشمنان آن حضرت خواستند نبش قبر نمایند که با بر خورد
شدید وجّدى مولا امیرالمؤمنین على ( علیه السلام)مواجه شدند ولذا حضرت اجازه ندادتا قبر صدیقه کبرى آشکار شود.
محمد بن همام مى گوید:که امیرالمؤمنین ( علیه السلام)غسل داد اورا وکسى نبود غیر از حسن
وحسین وزینب وأم کلثوم وفضه واسماء بنت عمیس ،وبه سمت بقیع بردند اورا، وبا حضرت
؛حسن وحسین (علیهماالسلام)نماز خواندند وکس دیگرى از مردم نبودودر روضه دفن نمودند
ومحل قبر را پنهان نمودند وچهل صورت قبر در بقیع درست نمودند وزمانى که مردم از این واقعه
باخبر شدند به طرف بقیع رفتند وچهل صورت قبر را دیدند وبراى آنها سخت آمد پس مردم
ضجه زدند وبعضى یک دیگر را ملامت نمودند وگفتند:از پیامبر جز یک دختر باقى نمانده بودواو
را دفن کردند وکسى حاضر نبود در وفاتش ودر نمازش ونمى دانند قبرش را .سپس حاکم وولاة
امرشان گفت :اززنهاى مسلمین بیاورید تا قبور را بشکافند تا پیداکنند وما برآن نماز بخوانیم وقبر
او را زیارت کنیم، خبر به مولاامیرالمؤمنین ( علیه السلام)رسید ؛ خارج شدند در حالت غضب درحالى
که چشمانشان قرمز شده بود ؛ ورگهاى گردنشان بر افروخته وجامه زرد بر تن داشتند لباسى که در
وقت ناراحتى بر تن مىنمودند وبه ذوالفقار در دست تا اینکه وارد بقیع شدندومردم از دیدن
حضرت ترسیدند وگفتند:این على بن ابى طالب است همان طورى که مىبینید مىآید...پس بر
خورد با او ویاران او،وی به حضرت گفت: به خدا قسم قبر اورا نبش مىکنیم ونماز بر او
مىخوانیم، پس مولا امیرالمؤمنین ( علیه السلام)با دست مبارکشان زدند به لباس او ولباسش را گرفتند
سپس اورا به زمین زدند وبه او فرمودند: اى پسر سیاه امااز حق خودم گذشتم بخاطر اینکه مبادا
مردم از دین بر گردند ؛واما قبر فاطمه به آن کسى که جانم به دست اوست ؛اگر خودت یایارانت
چیزى را (ویاحرکتى وکارىبخواهید بکنید) زمین رااز خون شما سیراب مىکنم ؛ اگر میخواهى
تعرّض کن اى ... ؛ابوبکر جلو آمد وگفت :اى اباالحسن بحق رسول اللّه وبه حق آنکه در فوق
عرش است اورا رها کن ما نمىخواهیم کارى که موجب ناراحتى شماست انجام دهیم وگفت:
حضرت او را رها کرد ومردم متفرق شدند ودیگر بر نگشتند.
واین فراز از وصیت حضرت ؛ناراضى بودن آن حضرت رااز حّکام زمان خود مىرساند واین امرى است که
غاصبین در مقابل آن عاجز شدند که هم اکنون هم پیروانشان از این ماجرا درمانده هستند ونمى توانند در مقابل این
وصیت پاسخ گوباشند، به بیانى دیگر مىتوان چنین گفت: بهترین دلیل براى باطل بودن وفاسق بودن آنها؛همین امر
است (مخفى بودن قبر) امرى که به هیچ عنوان نمىشود از تاریخ حذف کرد ؛ کتاب نیست تا آن را تحریف کنند ؛بنائى
نیست تاآنراویران کنند ؛ بلکه مخفى بودن آن بیانگر وجود حقایق بى شمارى است که از مخفى بودن آن براى افکار
سلیم واشخاص حقیقت جوآشکار مى گردد؛کسانى که داراى بینش صحیح هستند هر چند دشمنان
بخواهندباتبلیغات کاذب ودروغین ؛غاصبین را خادمین به اسلام معرفى کندوخورشید حقیقت را پشت ابرهاى تیره
مصنوعى مخفى نگه دارند اما این وصیت تمام نقشه هاىآنان را نقش بر آب کرده وحّجت را براى مردم تمام نموده
است وبه عبارتى دیگر مىتوان این قسمت از وصیت نامه حضرت را "سیاسى عبادى" نامیدوآن رامربوط به دفاع از
اسلام وولایت بیان کرد.